عشق من

ساخت وبلاگ
میدانم،خوب میدانم گاهی جوانی وزندگی ات را به خاطر من گذاشته ای کنار،وحتی دورنمای خوشی ها را هم نگاه نکرده ای که مبادا آب توی دلم تکان بخورد ،که مبادا شک کنم که؛نکند پای حمایتت بلرزد،نکند فکرکنم بهای بودنم را با لذت های دنیا بسنجی..... 

گاهی صبرمیکنم توشروع کنی،ازغصه هایت ،دردهایت،گله هایت بگویی وتو چنان خوددار و صبوری که هربار شرمنده ام میکنی ،ومن بدون آنکه خودت شکایتی داشته باشی ،نشنیده، تمام شکوه هایت رابه جان میخرم ،نه به این خاطرکه میبینی وچشم میپوشی ،میشنوی وپشت گوش می اندازی ، ونه به این دلیل که پناهگاه بی چشم داشت دردهای روحی وجسمی ام هستی،که بزرگ ترازهمه اینهایی.

 

میدانم زمانه ی مرد بودن روبه سقوط است،مردبودن جرات میخواهد،وجسارت همرنگ نشدن،و یک ذهن قرص ومحکم که پای همه تعهدهای نوشته شده ونوشته نشده بایستد،آن هم در این روزهای فرار و گریز ذهن ها از وابستگی وتعهد....

و مرد بودن تو خوشی را در ذره ذره تنم رسوخ می دهد.

سپاسگزاریم رابپذیر که به من اجازه دادی عاشق بودن رابا توتجربه کنم.

ببخش که گاهی با ترازوی بی عدالتیم ،می سنجمت،ببخش که گاهی بزرگی ات را به حافظه بلندمدتم میفرستم وهرروز تکرارش نمیکنم....

اجازه بده به احترام همه خوبی هایی که میشناسم ونمیشناسم وتو داری وهمه بدی هایی که نداری،بایستم وکلاه کرنشم را ازسربردارم .....

خرسندم که میتوانم عاشقانه هایم  را درزمان بودنم وبودنت ابراز کنم،

با من بمان تا بودنم را معنا ببخشی....

روز و روزهای "مرد بودن"،"بزرگ بودن"،"و انسان بودنت"خجسته.

 

 

نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 13:2 توسط آیدا|

سوتیا...
ما را در سایت سوتیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maida93a بازدید : 85 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 18:44